سهشنبه ۲۲ اکتبر ۲۰۲۴ (۱ آبان ۱۴۰۳/۲۵۸۳)
مهمانان ارجمند، دوستان عزیز و همرزمان گرامی در مسیر صلح و آزادی
برای من افتخار بزرگی است که امروز جایزه «معمار صلح» از کتابخانه نیکسون را دریافت میکنم. از صمیم قلب از مدیریت کتابخانه نیکسون، بنیاد نیکسون و همه کسانی که به حفظ میراث این شخصیت بزرگ و سیاستمدار برجسته، رئیسجمهور ریچارد نیکسون، تلاش میکنند، قدردانی میکنم.
افتخار دریافت این جایزه برای من از اهمیت ویژهای برخوردار است، نه تنها به دلیل دستاوردهای برجسته رئیسجمهور نیکسون در عرصه صلح جهانی، بلکه به دلیل پیوند عمیق و شخصی بین خانواده من و ایشان. امشب، هنگامی که به میراث صلح و دیپلماسی مینگریم، درمییابیم که ایستادگی بر سر حق، گاه نیازمند آن است که تنها بایستیم -چیزی که رئیسجمهور نیکسون بهتر از بسیاری دیگر درک کرده بود.
وقتی به میراث رئیسجمهور نیکسون فکر میکنیم، طبیعی است که به سیاست خارجی پیشگامانه او بیندیشیم: تصمیم جسورانه او برای گشایش در روابط با چین، تلاشهایش برای کاهش تنشها با اتحاد جماهیر شوروی از طریق سیاست موسوم به «دِتانت»، و تلاش خستگیناپذیرش برای برقراری صلح پس از جنگ ویتنام. اما دیدگاه رئیسجمهور نیکسون فراتر از مسائل فوری زمان خود بود. او خاورمیانه را بهعنوان منطقهای حیاتی میدید؛ منطقهای که کلید ثبات در جهانی بههم پیوسته را در دست داشت. و این رئیسجمهور نیکسون بود که اهمیت نقش ایران در برقراری صلح و امنیت در آن منطقه را بهتر از همه درک کرد.
ایران، تحت رهبری پدر مرحومم، همچون ستونی برای ثبات در خاورمیانه ایستاده بود. پدرم، شاه فقید، با تلاشهای بیوقفه، ایران را به کشوری مدرن و پیشرو بدل ساخت؛ کشوری که در آن رشد اقتصادی، آموزش و توسعه شکوفا شود. و در تمام آن سالها، رئیسجمهور نیکسون بهعنوان یک همپیمان مورد اعتماد و یک دوست ثابتقدم در کنار ایران ایستاد. او بسیار زودتر از دیگران به اهمیت یک ایران قوی و صلحجو در حفظ ثبات خاورمیانه پی برد.
اما امشب، میخواهم درباره موضوعی بسیار شخصیتر صحبت کنم. برای من، میراث رئیسجمهور نیکسون تنها به سیاست خارجی محدود نمیشود، بلکه شامل دوستی، دوستی و وفاداری به معنای واقعی کلمه است.
بسیاری از شما با تاریخ دشوار خانواده من آشنا هستید. هنگامی که پدرم به تبعید رفت، جهان بهسرعت پشتش را به او کرد. کسانی که زمانی به رهبری، بینش و حتی کمکهای او وابسته بودند، در لحظه نیاز، راحتتر دیدند که او را رها کنند. اما در میان آن همه بیوفایی، یک نفر بود که ماند. آن شخص رئیسجمهور نیکسون بود.
وقتی پدرم در سال ۱۹۸۰ درگذشت، رئیسجمهور نیکسون درنگ نکرد و به مصر سفر کرد تا در مراسم خاکسپاری او شرکت کند. با این کار، او به همراه رئیسجمهور انور سادات، یکی از تنها دو رهبر جهانی با جایگاه برجسته بود که در مراسم شرکت کرد. با وجود تغییر بادهای سیاسی، و با وجود آسانتر بودن رویگرداندن که بسیاری دیگر آن را انتخاب کردند، رئیسجمهور نیکسون تصمیم گرفت در کنار دوست خود بایستد، و با این کار، در کنار مردم ایران ایستاد.
این تصمیمی بر پایه مصلحت سیاسی نبود؛ بلکه این تصمیمی بود که ریشه در اصول و باور داشت. رئیسجمهور نیکسون آنچه را که بسیاری دیگر نادیده گرفتند، درک میکرد: اینکه دوستی واقعی نباید بر اساس مصلحت باشد. او غریزی، نه نمایشی، میدانست که ایستادن در جبهه درست تاریخ به معنای انجام آن است، حتی اگر محبوب نباشد.
امروز که به آن سالهای دشوار مینگرم، در حالی که احساس محبت و قدردانی عمیقی نسبت به رؤسای جمهور سادات و نیکسون دارم، هیچ تلخی نسبت به دیگر رهبران جهانی که پدرم و کشورم را رها کردند ندارم. در واقع، اصلا به آنها فکر نمیکنم. برای من، بزرگترین تایید، از جانب رهبران یا شخصیتهای سیاسی نیست، بلکه از جانب ملت ایران است.
امروز، در خیابانهای ایران، مردم نام پدرم را فریاد میزنند. آنها او را نه تنها بهعنوان یک رهبر دوران گذشته، بلکه بهعنوان نمادی از استقلال، پیشرفت، افتخار و خدمت به کشور به یاد میآورند. با وجود دهههایی که گذشته، خاطره او در دلهای ایرانیان زنده است. بزرگترین پیروزی او نه از اقدامات دولتها، بلکه از صدای مردم عادی است که میراث او را گرامی میدارند.
همانطور که گفتم، رئیسجمهور نیکسون اغلب بهتنهایی ایستاده بود. بسیاری از کسانی که برای آزادی ایران میجنگیدند نیز بهتنهایی و در برابر فشارهای رسانهها و مؤسسات جهانی این کار را انجام دادند. حتی امروز هم آن فشارها ادامه دارد. اما امروز شرایط تغییر کرده است. زیرا آن مردم عادی که نام پدرم را گرامی میدارند، این کار را فقط از روی نوستالژی انجام نمیدهند؛ آنها، میلیونها نفر در سراسر ایران، فوقالعاده شجاع هستند. زیرا آنها تنها به آیندهای بهتر که پدرم معتقد بود شایسته آن هستند، امید ندارند. آنها برای آن آینده مبارزه میکنند.
اغلب به من گفته میشد که در مبارزه برای کشورم پیشرفت نخواهم کرد، زیرا نه دستگاه دولتی داشتم، نه بودجه کافی و نه ارتش. اما اکنون من چنین ارتشی دارم: هممیهنان فوقالعاده شجاعم. و به عنوان کسی که زمانی لباس نظامی کشورم را بر تن داشتم، اکنون بیش از هرکسی، افتخارم این است که کنار مردم ایران بایستم. و تا پیروزی در کنارشان خواهم ایستاد.
بنابراین، امشب که این جایزه را میپذیرم، نه فقط برای خود، بلکه برای مردم ایران میپذیرم. این افتخار متعلق به آنهاست. آنها معماران واقعی صلح هستند. دهههاست که آنان زیر یوغ رژیمی ظالمانه متحمل رنجهای غیرقابل تصور شدهاند؛ رژیمی که تلاش کرده است امیدها و آرزوهایشان را نابود کند. اما با وجود همه اینها، آنها همچنان برخاستهاند و همچنان برای تحقق تمدن بزرگ ما مبارزه میکنند.
فداکاریهای آنها در عرصه جهانی اغلب نادیده گرفته شده است. اما امشب، از طریق این تقدیر، کتابخانه نیکسون به شجاعت و استقامت آنان نور میافکند. همانطور که رئیسجمهور نیکسون زمانی در کنار پدرم ایستاد، اکنون کتابخانه نیکسون در کنار مردم ایران ایستاده است، و نه راه آسان و محبوب، بلکه راه حقیقت و عدالت را برگزیده است.