درباره "سکولاریسم" (بخش پابانی)

در این دوران است که باورمندان به مسیحیت در قلب اروپا و آمریکای شمالی بتدریج در حال فاصله گرفتن از تعصبات دینی و کُند شدن پرداختن به برخی از وظایف دینی، ازجمله کاهش در شرکت مرتب به نیایش در کلیسا شدند. طبق قانون ازدواج در انگلستان، مصوبه 1836، از اول ژانویه سال 1837، برای انجام ازدواج قانونی، شرط برگزاری آن در یک کلیسا دیگر اجباری نبود و ازدواج شهروندی (خارج از هرگونه دین)، از این تاریخ تا به امروز رسمیت داشته و قانونی تلقی میشود. از آنجا که تاریخ دقیقی در مورد زمان شروع کاهش در رفتن به کلیسا برای نیایش دینی در دست نیست، اما طبق آماری که از سوی "کریستین ریسرچ" (Christian Research) در سال 2006 در مورد انگلستان انتشار یافت، شروع کاهش چشمگیر آن در این کشور به پیش از سال 1851 تخمین زده شده است. طبق این آمار، در روز یکشنبه، 30 مارس 1851، بین 40 تا 60 درصد جمعیت این کشور در نیایش عمومی در یکی از کلیسا های محل اقامت خود حضور داشتند.. در سال 2001، رقم ارائه شده با آمار گیری انجام شده، تقریبأ 9 درصد بود.1 افزون بر این، بخش متنابهی از این بررسی نشان میدهد که برخلاف آنچه که برخی اذعان میکنند که بیشتر بریتانیایی ها "باورمندان به خدا بدون هیچگونه تعلقات دینی" هستند، واقعیت ندارد؛ چرا که میزان باورمندی به وجود خدا نیز، بهمان نسبت که هر دو وجه کلیدی تعلقات دینی و شرکت در نیایش افول کرده، کاهش یافته است.2

در کشورهایی مانند ایرلند، که از جمعیت نسبی بالاتری از باورمندان کاتولیک تشکیل شده، کاهش تعداد کسانی که مرتب به کلیسا میروند دیر تر از آنچه که در انگلستان رخ داد بوقوع پیوست اما یکچنین فرآیندی با میزان سریع تری در حال رخداد است. طبق آماری که در آغاز دهه 1980 ارائه شد، بیش از 80 درصد جمعیت ایرلند در نیایش عمومی روزهای یکشنبه شرکت داشتند. همین آمار در سال 2000، نشان میدهد که این تعداد به 40 درصد جمعیت این کشور کاهش پیدا کرده است. شایان توجه است که حتا مشاغل دینی در این کشور رو به کاهش بوده است. در سال 1965، 1375 مرد در ایرلند به کار کشیشی روی آوردند؛ در حالیکه در سال 1994، فقط 201 و در سال 2000، تنها 61  تن وارد این مشغله دینی شدند.3 در سال 1930 در هلند، 14 درصد از افرادی که از آنها پرسیده شده بود چه باورمندی دینی دارند، پاسخشان "هیچ" بود، در حالیکه در سال 1997 این تعداد به 39 درصد و در سال 2003 به 42 درصد افزایش پیدا کرده بود.4

در سوئد، تخمین زده میشود که اکثریت غالب مردمان در این کشور یا هیچگاه، و یا به ندرت در آئین نیایش عمومی در کلیسا شرکت میکنند. "ایوا هامبرگ" (eva Hamberg)، پروفسور الهیات دانشگاه "لوند" (Lund University) در سوئد مینویسد:

"میزان جمعیت کسانیکه که در سوئد باورمند به مسیحیت هستند، یا بخشی از اوقات خود را وقف پرداختن به کارها و وظایف دینی مانند رفتن به کلیسا میکنند، در خلال قرن بیستم رو به کاهش گذاشته است...این کاهش نه تنها در حفظ باورهای دینی بوده، بلکه ما شاهد کاهش در برجستگی های نمادی این باورها نیز بوده ایم."5

(برگردان بفارسی توسط نگارنده).   

درصد جمعیت کسانیکه یکبار و یا بیشتر در هفته برای نیایش بین سالهای 1970 تا 1999 میلادی به کلیسا میرفتند، طی گذشت زمان بشرح زیر کاهش پیدا کرد:

در فرانسه، از 23 به 5 درصد؛ در بلژیک، از 52 به 10 درصد؛ در هلند از 41 به 14 درصد؛ در آلمان از 29 به 15 درصد؛ در ایتالیا از 56 به 39 در صد؛ در ایرلند از 91 به 65 درصد.6

هدف از رجوع به اینگونه آمار آنست، که نشان داده شود الگوی "سکولاریسم" در جهان پیشرفته غربی، منتج از فرآیند توسعه و پیشرفت اجتماعی - فرهنگی در این جوامع بوده؛ که خود ناشی از دستیابی به علوم و کشفیات تازه بشری؛ و آنهم بنوبه خود، با کنار زدن حاکمیت دینی "کلیسای کاتولیک روم" امکانپذیر شد. بر اساس آنچه که تا کنون گفته شد، چشم اندازی که از آینده جوامع غربی در مقابل ما قرار دارد، تحول هر چه بیشتر و سریعتر این جوامع بسوی خنثی شدن (و نه لزومأ بر علیه آن شدن) در مقابل هرگونه باورمندی دینی میباشد.

اگر بنا باشد نظریه "این جهان گرایی" یا "سکولاریسم"، به فرآیند "این جهان گرایی شدن" یا "سکولاریزاسیون"، و پیاده کردن آن در یک جامعه تحت یک حاکمیت دینی تحقق پیدا کند، با یک فرمول ساده، یعنی با رجوع به آنچه که در جوامع غربی رخ داده و هنوز هم در حال تکوین است، یا با کپی برداری از این جوامع امکانپذیر نیست؛ چرا که پیرو آنچه که شرح داده شد، "این جهان گرایی شدن" اینگونه جوامع تابع رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگی این اجتماعات طی حد اقل سه قرن، که در حال رشد تکاملی خود بوده رخ داد و از مشخصه های تاریخ دمکراسی های لیبرال صنعتی از قرن هجدهم میلادی تا به امروز است و این فرآیند همچنان تا به امروز ادامه دارد.

برای نمونه، مسأله همجنس گرایی، یکی از موارد "کُفر" و "لعن" در تمامی "ادیان الهی" است و تا اواخر قرن هجدهم یک خلاف کاری جدی و در نتیجه، غیر قانونی محسوب میشد. در سال 1791 و بدنبال تأثیراتی که انقلاب کبیر فرانسه در رشد "این جهان گرایی شدن" جامعه خود بجا گذاشت، فرانسه اولین کشوری بود که قوانین خلافکار بودن همجنس گرایان را لغو کرد. در تاریخ 19 اوت 2013، پانزده کشور جهان مرکب از فرانسه، بلژیک، هلند، دانمارک، سوئد، نروژ، اسپانیا، پرتقال، آرژانتین، برزیل، اروگوئه، آفریقای جنوبی، نیوزیلند، ایسلند و کانادا، به اضافه بخشهایی از مکزیک و ایالات متحده آمریکا، ازدواج بین همجنس گرایان را آزاد اعلام کردند. در بریتانیا، از تاریخ 29 مارس 2014 ازدواج همجنس گرایان شکل قانونی بخود خواهد گرفت. از زمان آغاز لغو قوانین "خلافکار بودن همجنس گرایان"، که یکی از دستاوردهای انقلاب کبیر در فرانسه بود، تا آزادی کامل این بخش از اجتماع برای ازدواج بین یکدیگر، بیش از دو قرن گذشته است. این اجتماعات، آنچنان فرآیند تحول فکری، فرهنگی و اجتماعی را پشت سر گذاشته اند، که حتی پس از قانونی شدن همجنس گرایی برای اولین بار، بیش از دو قرن طول کشید تا ازدواج بین این گروه از شهروندان را نیز بعنوان یک امر طبیعی، که مشخصه این گروه از انسانها است، تلقی کنند.

روند تاریخی "این جهان گرایی" (سکولاریسم) در کشورهای پیشرفته غربی نشان میدهد که این حکومتها در طول فرآیند اجرایی کردن آن (سکولاریزاسیون)، در برابر دین نقش خنثی بودن را بخود گرفته اند؛ یعنی در حالیکه حاکمیت بسیاری از این کشورها ریشه های اجتماعی خود را مسیحی قلمداد میکنند، اما در طول یک فرآیند تاریخی و جنبش "پروتستانیسم" در این کشورها، در مقابل باورها، رهنمون ها و قوانین "الهی" مسیحیت برای مدیریت اجتماع، نقش منفعل و خنثی بخود گرفته و قوانین و راه حل های دینی و خرافی برای حل مشکلات و مدیریت زمینی را با همت متفکران، فلاسفه و دانشمندان گوناگون در طول تاریخ، خارج از خردگرایی، عقلانیت و اعتبار قرار داده اند. بهمین علت هم، این حکومتها اجازه وارد شدن قوانین دینی و "الهی" را به درون اجتماعات خود نمیدهند و از این دستاورد بزرگ بشری با قوانین زمینی که در "قانون اساسی" این کشورها گنجانده شده صیانت میکنند. در تاریخ بسیاری از حکومتهای اروپایی، ما حتا شاهد وجود حزب هایی که ریشه در مسیحیت دارند هستیم که یکی از مهمترین آنها حزب "اتحاد دمکراتیک مسیحی" (Christian Democratic Union [CDU]) در آلمان به رهبری خانم "آنگلا مرکل"، که هم اکنون صدر اعظم این کشور است میباشد.

آنچه که در رابطه با مفهوم کلاسیک یک حکومت "این جهان گرا" (سکولار) در تاریخ کشورهای "سکولار" کنونی دیده میشود، لزومأ غیر دینی بودن آنها نیست، بلکه خنثی بودن آنها در قبال قوانین و مناسبات دینی در ارتباط با مدیریت جوامع خود است. نمونه بارز یکچنین حکومتی، در بریتانیا کاملأ مشهود است. در حالیکه ملکه بریتانیا در مقام رئیس حکومت این کشور و "کلیسای انگلیس" قرار دارد، اما در مورد امور سیاسی و طبق قانون اساسی نا نوشته شده این کشور، در یک مقام خنثی شده قرار داده شده که دارای یکسری اختیارات صوری و تشریفاتی است.

از سوی دیگر اما، "این جهان گرایی" و فرآیند "این جهان گرایی شدن"، یک دستاورد بشری است که نیاز به "اختراع مجدد" ندارد. در اینجا صحبت بر سر آن نیست که جوامع تحت حاکمیت دین، مانند ایران، لزومأ میبایستی همان فرآیند تاریخی که جوامع اروپایی از آن عبور کردند را پشت سر بگذارند؛ بلکه میبایستی در نظر داشت که تنها سرنگون شدن حاکمیت اسلامی در ایران، با مطالبات و آرمانهای برقراری "این جهان گرایی" یا "سکولاریسم"، میتواند در اول کار با چالشهای بسیار جدی اجتماعی روبرو گشته و لزومأ به "این جهان گرا شدن" جامعه ایران در کوتاه مدت منتج نشود؛ چرا که اجرایی کردن "این جهان گرایی" یک فرآیند تاریخی است که اجتماعات با درجات و میزان رشد اجتماعی و نسبیت های فرهنگی موجود در آن جامعه به آن دست پیدا میکنند. آنچه که در درجه اول میبایست در مورد یک سیستم حکومتی "این جهان گرا" در نظر گرفت، تضمین برابری حقوق شهروندی برای یکایک آحاد ملت، صرفنظر از هر گونه باورمندی شخصی است. نکته دوم، خنثی بودن حکومت در قبال هر گونه دین یا باورمندی مربوط به جهان ماورای طبیعت است، که سعی دارد با افکار موهوم و خرافی "سرنوشت بهتری" را در یک دنیای دیگر بجز دنیای مادی امروز به شهروندان خود نوید بدهد.   

اگر چه حاکمیت اسلامی در ایران نتایج مخرب و فاجعه بار خود را بجا گذاشته و اقشار بسیاری را از حاکمیت دین بیزار کرده است، اما برای پی ریزی یک سامانه "این جهان گرایی" ماندگار و فرآیند آن در ایران آزاد فردا، نیاز است تا روشنفکران و پیشگامان جنبش آزادیخواهی، از هم اکنون (در واقع پیشتر از این) تأثیرات فکری خود بر اجتماع را رقم زده و آگاهی های کارشناسانه و لازم اجتماعی را در این رابطه به درون اقشار گوناگون برسانند. سیستم آموزشی و پرورش فکری در ایران آزاد فردا، در کنار یک قانون اساسی مبتنی بر "این جهان گرایی" و حقوق بشری، یک نقش کلیدی را در این مورد بازی میکند.
رژیم ضد مردمی و جنایتکار اسلامی در ایران، از پدیده "این جهان گرایی" یا "سکولاریسم" و مطرح شدن آن در سطوح گوناگون جامعه بدرستی در وحشت است؛ چرا که میداند حتا بمدت یک ساعت در یک جامعه آگاه به حقوق خویش دوام نخواهد آورد و همواره تلاش دارد تا هر نوع گفتمان در این رابطه را در بن خفه کند و یا آنرا به انحراف از اصول واقعی و علمی "این جهان گرایی" بکشاند .

مقوله "این جهان گرایی" (سکولاریسم)، یکی از مهمترین بحثها و مقولات مربوط به آینده میهنمان است. امید است تا با دامن زدن به گفتمان بیشتر در این رابطه، از آنچنان درجه آگاهی کارشناسانه و بر اساس ترکیب اجتماعی – فرهنگی مردمان میهنمان برخوردار شویم، تا بتوانیم یک فرآیند منطبق با علم و دانش امروزی را در قبال "این جهانی شدن" جامعه خود بکار بگیریم.

نگارنده مایل است تا با مطرح کردن چند پرسش در میان پژوهشگران، خردمندان و فرهیختگان ایرانی، فرآیند "این جهان گرایی" شدن جامعه ایران را به تصویر کشانده و نحوه مدیریت و ارائه راه حل برای برخی از چالشهای بر سر راه را به تبادل نظر بگذارد. توجه داشته باشیم که این پرسشها در مورد دوران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری یک ایران آزاد مطرح میشوند:
 
•  برخورد حکومت با روزهای تعطیلی مذهبی در ایران (چه عزاداری، چه جشن) چگونه باید باشد؟
•  برخورد حکومت با اجرای مراسم مذهبی توسط مردم، مانند آنچه که در روزهای "عاشورا و تاسوعا" مرسوم است چیست؟
•  آیا احزاب یا سازمانهای سیاسی مذهبی اجازه فعالیت خواهند داشت؟
•  آیا مدارس دولتی مجاز به داشتن کلاسهای تعلیمات دینی (از هر نوع) هستند؟
•  نقش حکومت در نگاهداری از اماکن مذهبی و "مقدس" مانند حرم "امام رضا" در مشهد، حرم "حضرت فاطمه معصومه" در قم، و دیگر اماکن "مقدس" مانند "مسجد جمکران" در جنوب تهران چگونه خواهد بود؟
•  آیا "مدرسه فیضیه قم" اجازه ادامه کار خود را خواهد داشت؟
•  تکلیف مجتمع مقبره خمینی، واقع در "بهشت زهرا"، که یک "زیارتگاه" ارزیابی میشود و به "شهر آفتاب" موسوم است چه خواهد بود؟

بدون شک، پرسشهای بیشمار دیگر در اینگونه موارد وجود دارند. اما به باور نگارنده، پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران، ما نیاز به دامن زدن به اینگونه مباحث را داریم تا بتوانیم در یک مسیر درست و خردمندانه، چشم انداز فرآیند "این جهان گرایی" در ایران را در پیش رو داشته باشیم.

داریوش افشار
مارس 2014     

برگرفته شده از : 6- P. Norris and R. Inglehart, “Sacred and Secular: Religion and Politics Worldwide” (Cambridge: Cambridge University Press, 2004)