گفتاری خطاب به جمهوری خواهان ایرانی

تاریخچۀ جمهوری‌خواهی در ایران، به "جنش جنگل" به رهبری میرزا کوچک جنگلی در سال ۱۲۹۴ خورشیدی برمی‌گردد. میرزا کوچک خان، با نیروهای مسلح خود در جنگل‌های گیلان "جمهوریت گیلان" را در برابر دولت وقت احمد شاه قاجار، و با الهام از تقابل کمونیست‌های روسی به رهبری لنین در مقابل حکومت تزار در روسیه تشکیل داد. پس از پیروزی بلشویک‌ها در روسیه در سال ۱۲۹۶ خورشیدی و استقرار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، و پس از ملاقات با فرماندهان ارتش سرخ و با حمایت رسمی دولت تازه به قدرت رسیدۀ کمونیستی شوروی، میرزا کوچک خان "حکومت جمهوری انقلابی موقت" در سال ۱۲۹۹ خورشیدی را در بخشی از گیلان اعلام کرد. اما پس از مدتی کوتاه، با همّت و تلاش رضا خان سردار سپه، که در آن دوران وزیر جنگ بود، و با یاری دیگر ملی‌گرایان ایرانی، به این قائله پایان داده شد. میرزا کوچک خان به هنگام فرار در جنگل‌های تالش و در اطراف ماسوله، در آذر ماه سال ۱۳۰۰ در میان برف و بوران شدید و در اثر یخ‌زدگی جانش را از دست داد. میرزا کوچک خان، اولین "مارکسیست اسلامی" بود؛ چرا که سوسیالیسم را با مبانی و معنویات اسلامی همسو می‌دید.

در همین دوران و در سال ۱۲۹۹، شیخ محمد خیابانی نیز با الهام از جنبش کمونیستی برخاسته از روسیه و با هدف پیوستن استان آذربایجان در ایران به جمهوری جعلی "آذربایجان" در شوروی، و با تغییر نام آن به "آزادیستان"، با میرزا کوچک خان جنگلی همنوا شد و در صدد استقرار یک حکومت جمهوری سوسیالیستی در ایران برآمد. هدف این دو جنبش، براندازی سلطنت مطلقه در دودمان قاجار و ایجاد جمهوری در ایران و برقراری خودمختاری در مناطق گیلان و آذربایجان بود. در این زمان بود که با گماشته شدن مخبرالدوله به والی‌گریِ آذربایجان، و با همّت رضا خان سردار سپه و لشکر قزاق‌ها، شیخ محمد خیابانی در تبریز دستگیر و کشته شد.

اما پس از کناره‌گیری رضا شاه بزرگ از پادشاهی و تفویض آن به ولیعهد خود محمد رضا شاه پهلوی، و با اشغال ایران در طول جنگ جهانی دوم توسط نیروهای متفقین در شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، حزب توده ایران که سودای گرویدن ایران به اقمار شوروی کمونیستی را داشت، تبلیغات گسترده‌ای را در بیشتر نقاط ایران مانند خراسان، خوزستان، آذربایجان، گیلان و مازندران برای جمهوری شدن ایران، آن هم از نوع سوسیالیستی آن، با تکیه بر شوروی آغاز کرد. هدف حزب توده ایران، تجزیه و پیوستن بخش‌هایی از ایران و گرویدن آن‌ها به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. "فرقۀ دمکرات" در مهاباد و به رهبری قاضی محمد، و در آذربایجان به رهبری جعفر پیشه‌وری، و با دستور و حمایت مستقیم حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین، و با بهانۀ پشتیبانی از "حقوق اقلیت‌های قومی و گویشی" و تجزیۀ این بخش از خاک ایران و پیوستن آن به اتحاد شوروی، این دو بخش از خاک ایران را با عناوین "جمهوری آذربایجان" و "جمهوری مهاباد" در سال ۱۳۲۴ اعلام کردند.

در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، با ورود ارتش شاهنشاهی ایران به تبریز و در میان تشویق و حمایت پرشکوه مردم آذربایجان، بساط هر دو "جمهوری" دست‌نشانده برچیده و تجزیۀ این بخش از خاک ایران با یک حرکت ملی و میهن‌پرستانه با شکست دندان‌شکنی روبرو شد. جعفر پیشه‌وری به جمهوری جعلی "آذربایجان شوروی" گریخت و قاضی محمد پس از ورود ارتش شاهنشاهی ایران به مهاباد در میدان شهر اعدام شد.

پس از گذشت ۱۰۹ سال از اولین اقدام تجزیه‌طلبانِ تحت نفوذ بیگانگان، و ۷۸ سال پس از دومین اقدام خائنین به خاک و ملت ایران، "جمهوری‌خواهی"، یکبار دیگر و با پشتیبانی مالی جهان‌وطنانِ دوران کنونی یعنی "گلوبالیست‌ها"، اینبار توسط پیروان نوکیسه و تازه‌ به دوران رسیدۀ میرزا کوچک خان جنگلی، شیخ محمد خیابانی، جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد، که در حال تیز کردن دندان‌های خود برای درهم شکستن تمامیت ارضی ایران شده‌اند، مطرح می‌شود.  

در همین راستا، و در سالگرد اعلام همبستگی ۵ سازمان جمهوری‌خواه ایرانی، که متشکل از حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، اتحاد جمهوری‌خواهان ایران، جبهۀ ملی ایران در خارج از کشور، جبهۀ ملی ایران شاخۀ اروپا و همبستگی جمهوری‌خواهان ایران می‌شود، انگیزۀ شوم و اهریمنی "جمهوری‌خواهی" بار دیگر و به روشنی به نمایش گذاشته شد.

تلویزیون "ایران اینترنشنال" که سابقه‌ای طولانی در بلندگویی و تبلیغات تجزیه‌طلبانه در میان دیگر رسانه‌های دیداری ـ شنیداری ایرانی را دارد، با روشی ابلهانه مقاصد این "جمهوری‌خواهان"، یا به عبارتی دیگر، تجزیه‌طلبان خائن به ایران و ایرانی را به نمایش گذاشت.

در مصاحبه‌ای که مجری این رسانه با مهدیه گلرو، یکی از صادراتی‌های جمهوری اسلامی به خارج از کشور، که یکی از اعضاء همبستگی جمهوری‌خواهان است داشت، مهدیه گلرو ادعا می‌کند: "پایگاه اصلی جمهوری‌خواهی، جنبش‌های مدنی هستند که قرار است دمکراسی و جمهوری را برای ایران رقم بزنند."

می‌بایست از مهدیه گلرو پرسش کرد: مگر همین امروز یک نظام جمهوری ضد مردمی بر ایران حکومت نمی‌کند؟ در کدام جنبش مدنی در ایران در طول ۴۵ سال گذشته ملت ایران خواستار یک "جمهوری دیگر" بوده و آن را مطالبه کرده‌اند که شما ادعای قرار گرفتن "پایگاه اصلی" آن در میان آن‌ها را دارید؟ شما ادعا می‌کنید که "صدای جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش معلمان، و جنبش دانشجویی بخش‌هایی هستند که می‌توانند پایه‌های دمکراسی‌ را در آیندۀ ایران بزنند." در کدامیک از این جنبش‌ها ملت ایران شعارهای "جمهوری‌خواهی" آن هم از نوع دمکراتیکش را سر دادند؟

"جمهوری‌خواهان" ایرانی، بنا به سیرت ایران‌ستیزی و پهلوی‌ستیزیِ درونی خود، آنقدر از ملت ایران دور بوده و فاصله دارند که حاضر به شنیدن شعارهای "رضاشاه، روحت شاد"، "ای شاه ایران برگرد به ایران"، "ایران که شاه نداره، حساب ـ کتاب نداره"، "ما اشتباه کردیم، که انقلاب کردیم" نیستند. واقعیت آن است که مهدیه گلرو و همپالگی‌های او، مانند همتایان تاریخی‌شان قاضی محمد و جعفر پیشه‌وری، خیانت به ایران و ملت ایران را پیشه کرده و در نهایت، سرنوشتی دیگر برای آنها را نمی‌توان متصور شد.

مهدیه گلرو، زندانیان سیاسی و رهبران داخل ایران را "رهبران واقعی جنبش جمهوری‌خواهیِ" خودخواندۀ خود می‌داند. اگر این‌طور است، چرا ایشان این رهبران را معرفی نمی‌کند؟ او اذعان می‌کند که این رهبران در ایران و زندان‌های رژیم قرار دارند و به زعم خود، ایشان خود را پژواک جنبش مدنی ایرانیان در خارج می‌پندارد. پس چرا او نامی از حتا یک نفر از این رهبران را نمی‌بَرَد تا ایرانیان خارج از کشور نیز همراه با ایرانیان داخل با آنها آشنا شده و از آن‌ها پیروی کنند. چه کسانی قرار است "جمهوری سکولار ـ دمکرات در ایران را هدایت کنند"؟ آیا مهدیه گلرو کم‌کاری می‌کند یا فقط برای دریافت وجوه "گلوبالیست‌ها" ژست "منورالفکری" به خود میگیرد تا مبادا اربابان ایشان پول‌های روان‌شده به سوی او و دیگر همپالگی‌های وی را قطع کرده و اینکه مبادا "ابلهی به دردبخور" مانند او که به تورشان افتاده را به دلیل بی‌کفایتی سرزنش کنند!

"منورالفکر" یا "ابله به دردبخور" دیگر که سابقۀ عضویت در سازمان تروریستی ـ کمونیستی "چریک‌های فدایی خلق" را یدک می‌کشد و حالا به عضویت یکی از چندین شاخه‌های تکه‌تکه شدۀ آن درآمده، آقای محمد رضا نیکفر بود که مجری تلویزیون "اینترنشنال" بخشی از سخنرانی وی را نیز پخش کرد. جدا از تئوری‌های بی سر و ته ایشان که در مورد " گونه‌های راهبرد سیاسی از نوع هم‌خوانی، تک‌خوانی و جداخوانی" به شنوندان خود تحویل ‌داد، دُم خروس تجزیه‌طلبی ایشان نیز یکبار دیگر از سوی کمونیست‌ها نمایان شد! تمام قصد آقای نیکفر در نظریۀ من‌درآوردی خود، نشان دادن مخالفت خود با پادشاهی و به ویژه، در راستای خیانت‌‌پیشگی‌های دیرینۀ خود، با پادشاهان پهلوی بود. آقای نیکفر با اشاره به شهروندان ایرانی کُرد به عنوان "خلق کُرد"، نشان می‌دهد که تجزیۀ خاک ایران یکبار دیگر توسط اربابان "گلوبالیست" ایشان در دستور کار قرار گرفته و مانند رهبران خائن تاریخی خود، یعنی رهبران حزب توده، قاضی محمد و پیشه‌وری، چنین هدفی را از کانال قرار گرفتن در سکوی "جمهوری‌خواهی" دنبال می‌کند.

واقعیت آن است که ایدۀ "جمهوری‌خواهی" در ایران، مترادف با دشمنی با پادشاهی در ایران بوده و هست و دیگر هیچ؛ به ویژه دشمنی با خاندان ایران‌ساز پهلوی. خاندانی که ایران را از ژرفای فساد، فقر و درماندگی دوران قاجار نجات داد و در طول پادشاهی خود، ایران و ایرانی را به جایگاهی در جهان رساند که در تمام طول تاریخ سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ نوین بشری بی‌نظیر بوده است. دشمنان خاندان پهلوی، چیز دیگری به جز "جمهوری‌خواهی" در چنته نداشته و با تزئین آن با پسوندهایی چون "سکولار"، "دمکراتیک" و حتا "فدرال"، تنها پُز و ژست "روشنفکری" به خود می‌گیرند تا بار دیگر موجبات فریب ملت ایران را فراهم کنند.  

آن دسته از ایرانیانی که به "جمهوری‌خواهی" پناه برده‌اند، می‌بایستی از خود این پرسش را بکنند:

چگونه است که تمدنی با بیش از ۳۰۰۰ سال سابقۀ پادشاهی و مدنیّت، که به یکی از سنت‌های دیرینه و فرهنگی ملت آن تبدیل شده، و با فرگشت تاریخی این تمدن و با انقلاب مشروطه، به جهانِ پیشبردِ سیاستِ مدرن نزدیک شد و با اهرم مشروطه در دوران پادشاهی‌ پهلوی‌ها به دروازه‌های تمدن امروزی رسید، باید از آن گریزان بود، و پدیده‌ای مبهم به نام "جمهوری" را که هیچیک از واعظان آن هیچ ایده‌ای در قبال پیاده کردن آن ندارند را با پادشاهی تاریخی و شکوهمند آن معاوضه کرد؟

آیا تاریخ معاصر ایران، هیچ جمهوری‌خواهی را دیده که خواهان تجزیه و تکه‌پاره شدن آن نبوده باشد؟

پادشاهان پهلوی، نماد همبستگی ملی و همانطور که در عمل نشان دادند، دلسوز تمام ایرانیان از هر رگه، اندیشه و خواستگاه بودند. یک جمهوری و رئیس آن، که نمایندۀ فقط بخشی از آن جامعه، آن هم برای مدت معینی خواهد بود، کدام اضطراب خاطر برای پیشبرد منافع تمامی ملت ایران را خواهد داشت؟ دغدغۀ آنها فقط بیرون آمدن نام خود از صندوق‌های رأی خواهد بود! صندوق‌هایی که هیچ اعتباری به در آمدن آراء راستین و حقیقی را نمی‌توانند تضمین کنند!

کوبیدن بر طبل "جمهوری‌خواهی" برای ایران، بهانه‌ای است برای به حاشیه کشاندن پادشاهی مشروطه، یعنی میراثی که متضمن حاکمیت ملی و استقلال در ایران در دوران پرشکوه پادشاهی ایرانساز پهلوی بود. پس بیهوده نیست که با پیدایش موج عظیم ایران‌گرایی در جنبش‌های ملی سال‌های اخیر، و پیام اکثریت ملت ایران برای بازگشت و تداوم پادشاهی مشروطه، و فراخواندن رضا شاه دوم توسط ملت ایران به این منظور، "جمهوری‌خواهان" ایرانی به تکاپو افتاده و نقش عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی "گلوبالیست‌ها" را پیشه کرده‌اند.

زهی خیال باطل. ۵۷ تمام شد!

برگرفته شده از :